دوباره سلام
میخوام اپیزود دوم یا بهتره بگم قسمت دوم از خاطرات کامیاب کریمی رو به زبان خودش براتون بزارم...
این خاطره برمیگرده به یک سال و نیم پیش زمانی که دیگه کسی نبود که من رو نشناسه و تقریبا میشه گفت خیلی معروف شده بودم بر همین اساس هم پول زیادی به دست آوردم و خدا را شکر اوضاع مالی خوبی پیدا کردم.
در دفتر کارم همچنان مشغول رسیدگی به پرونده ها بودم که پسرک نوجوانی در حدود 14-15 سال با لباس های وصله دار وارد اتاقم شد و کوروش(همکارم) پشت سرش وارد اتاق شد و به پسرک تعارف کرد که بنشیند و من هم که تعجب کرده بودم کمی در پسرک دقت کردم و فهمیدم که گل فروشی میکند به خاطر بوی خوشی که میداد و احتمالا کودک کار بود و...
:: برچسبها: قسمت دوم, دفترچه خاطرات یک کارآگاه خصوصی,